ربرت کاولیه، سیور دو، جهانگرد فرانسوی، مولد روئن حدود سال 1640 و وفات 1687، وی لوئیزیان و مسیر می سی سیپی را کشف کرده است سن ژان باپتیست دو، نام شانوان ریمس، مولد ریمس، وی مؤسس جمعیت برادران مکاتب مسیحی است، (1651-1719 میلادی) فردینان، یکی از مؤسسین سوسیالسیم آلمان، مولد برسلو، مقتول در جنگ تن بتن، (1825-1864 میلادی) آنتوان دو، نویسندۀ فرانسوی، مولد حدود سال 1388 و وفات پس از سال 1462 میلادی
رُبرت کاولیه، سیور دو، جهانگرد فرانسوی، مولد روئن حدود سال 1640 و وفات 1687، وی لوئیزیان و مسیر می سی سیپی را کشف کرده است سن ژان باپتیست دو، نام شانوان ریمس، مولد ریمس، وی مؤسس جمعیت برادران مکاتب مسیحی است، (1651-1719 میلادی) فردینان، یکی از مؤسسین سوسیالسیم آلمان، مولد برسلو، مقتول در جنگ تن بتن، (1825-1864 میلادی) آنتوان دو، نویسندۀ فرانسوی، مولد حدود سال 1388 و وفات پس از سال 1462 میلادی
معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده. مقابل خردسال. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه ای به سزا پور آزرش. خاقانی. ز تاریخ کهنسالان آن بوم مرا این گنجنامه گشت معلوم. نظامی. کهن سالان این کشور که هستند مرا بر شقۀ این شغل بستند. نظامی. همان صاحب سخن پیر کهن سال چنین آگاه کرد از صورت حال. نظامی. کهن سالی آمد به نزد طبیب ز نالیدنش تا به مردن قریب. سعدی (بوستان). شنید این سخن مرد کارآزمای کهن سال و پروردۀ پخته رای. سعدی (بوستان). ، قدیم. دیرینه. (فرهنگ فارسی معین). آنچه بر او سالهای بسیاری گذشته باشد: مهر شرف به صفۀ شاه اخستان رسید صفه ز هفت چرخ کهن سال درگذشت. خاقانی. ملک تو کشتی است و چرخ نوح کهن سال کش ز شب و روز حام و سام برآمد. خاقانی. که می داند که این دیر کهن سال چه مدت دارد و چون بودش احوال. نظامی. فرودآمد بدان دیر کهن سال بر آن آیین که باشد رسم ابدال. نظامی. ریشه نخل کهن سال از جوان افزون تر است بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را. صائب
معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده. مقابل خردسال. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه ای به سزا پور آزرش. خاقانی. ز تاریخ کهنسالان آن بوم مرا این گنجنامه گشت معلوم. نظامی. کهن سالان این کشور که هستند مرا بر شقۀ این شغل بستند. نظامی. همان صاحب سخن پیر کهن سال چنین آگاه کرد از صورت حال. نظامی. کهن سالی آمد به نزد طبیب ز نالیدنش تا به مردن قریب. سعدی (بوستان). شنید این سخن مرد کارآزمای کهن سال و پروردۀ پخته رای. سعدی (بوستان). ، قدیم. دیرینه. (فرهنگ فارسی معین). آنچه بر او سالهای بسیاری گذشته باشد: مهر شرف به صفۀ شاه اخستان رسید صفه ز هفت چرخ کهن سال درگذشت. خاقانی. ملک تو کشتی است و چرخ نوح کهن سال کش ز شب و روز حام و سام برآمد. خاقانی. که می داند که این دیر کهن سال چه مدت دارد و چون بودش احوال. نظامی. فرودآمد بدان دیر کهن سال بر آن آیین که باشد رسم ابدال. نظامی. ریشه نخل کهن سال از جوان افزون تر است بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را. صائب
کمانگر و آنکه کمان می سازد. (ناظم الاطباء). کمان سازنده. آنکه کمان سازد. (فرهنگ فارسی معین) : ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز همه باریک بین و راست انداز. نظامی. و رجوع به مادۀ بعد شود
کمانگر و آنکه کمان می سازد. (ناظم الاطباء). کمان سازنده. آنکه کمان سازد. (فرهنگ فارسی معین) : ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز همه باریک بین و راست انداز. نظامی. و رجوع به مادۀ بعد شود
سالمند. به زاد برآمده. مقابل خردسال. که سال بر او بسیار باشد. پیر. مسن. بزرگسال. بسیارسال. هرم. طواز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلحم. (صراح اللغه) ، پیر. سالدیده. مسن. (ناظم الاطباء). مقابل خردسال و میان سال. (فرهنگ فارسی معین)
سالمند. به زاد برآمده. مقابل خردسال. که سال بر او بسیار باشد. پیر. مسن. بزرگسال. بسیارسال. هرم. طواز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قِلحَم. (صراح اللغه) ، پیر. سالدیده. مسن. (ناظم الاطباء). مقابل خردسال و میان سال. (فرهنگ فارسی معین)